Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  «بانوی عمارت» عزیزالله حمیدنژاد و نقش ارسلان میرزای قوانلوی قاجار کافی بود تا حسام منظور به چهره‌ای آشنا برای مخاطبان تلویزیونی تبدیل شود. بازیگری که پیش از این به‌مدت دو دهه بر فعالیت در عرصه تئاتر و عمدتاً اجرا‌هایی از آثار شکسپیر متمرکز بود و سال ۹۵ برای بازی در نمایش «اودیسه» به‌کارگردانی آرش دادگر جایزه بهترین بازیگر سال را از سیزدهمین جشن بازیگر دریافت کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این بازیگر به فاصله کمی پس از پخش «بانوی عمارت» این روز‌ها با سریالی به کارگردانی محمدرضا آهنج به شبکه سه سیما بازگشته است. با او درباره «برادرجان» و پرداخت نقش چاوش گفتگو کرده‌ایم و دیدگاهش را نسبت به آثار مناسبتی تلویزیونی، دیالوگ ‎نویسی سعید نعمت‌الله و همکاری با علی نصیریان جویا شدیم.

پس از دو دهه فعالیت در تئاتر چند وقتی است به تلویزیون گرایش پیدا کرده‌اید. این اتفاق از یک سو فرصتی است تا بیشتر دیده شوید و از سوی دیگر شما را با این چالش مواجه می‌کند که خود را از افتادن در ورطه تکرار حفظ کنید. انتخاب نقش بعد از دیده شدن سریال «بانوی عمارت» چه دشواری‌هایی داشت و در پذیرش نقش «چاوش» چقدر این مسأله (پرهیز از تکرار نقش ارسلان میرزا) را مدنظر داشتید؟

بیشتربخوانید: کامران تفتی از تجربه کار در یک سریال مناسبتی ماه رمضان می‌گوید

من بازیگری تئاتر، تلویزیون و سینما را خیلی جدا از هم نمی‌دانم. بازیگری، بازیگری است همان‌طور که خبرنگاری، خبرنگاری است؛ قواعد مشخصی دارد و فقط به حوزه‌های مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی تقسیم می‌شود و فعالیت در حوزه دیگر، چیزی را تغییر نمی‌دهد، چون اصول و قواعد آن ثابت و یکسان است. بازیگری هم تکنیک‌ها و قواعد مشخصی دارد منتهی با مدیوم‌های مختلف. درباره ادامه حضورم در تلویزیون هم باید بگویم از پیش تعیین شده نیست ممکن است دوباره به تئاتر برگردم یا همچنان در تلویزیون بمانم و اگر پیشنهاد خوب سینمایی داشتم آن را بپذیرم؛ مهم کیفیت کار است.

هر جا احساس کنم مدیوم پیشنهادی کیفیت مطلوبی دارد و می‌توانم از داشته‌هایم برای ایفای نقش استفاده کنم آن را انتخاب می‌کنم. بعد از «بانوی عمارت» پیشنهاد‌های زیادی داشتم و انتخاب سخت بود، ترجیح دادم کاری را قبول کنم که قصه خوبی دارد، قصه «برادرجان» من را جذب کرد و نکته مهم دیگر اینکه نقش چاوش متفاوت از ارسلان میرزا «بانوی عمارت» بود. شاید برخی بگویند شکل و شمایل ظاهری هر دو شبیه به هم است، اما من تلاش کردم با همین ظاهر نقشی متفاوت از سریال «بانوی عمارت» را بازی کنم اگرچه گریم کار را راحت می‌کند و می‌شد با گریم متفاوت این تغییر را بیشتر احساس کرد، اما طبق صلاحدید سازندگان تصمیم بر این شد که تغییر اساسی در چهره‌پردازی نداشته باشیم. من این دو نقش را متفاوت می‌بینم شخصیت چاوش ویژگی‌های مثبت زیادی ندارد و تلاشم این بود آن را خاکستری ببینم و اساساً کار را هم به این دلیل پذیرفتم که بتوانم بعد جدیدی از خودم را کشف کنم.

در طول ۲۰ سالی که در تئاتر فعالیت داشتم ترجیح دادم نقش‌های مختلفی را بازی کنم. حتی آن‌هایی که نمایش‌هایم را ندیده‌اند هم با رجوع به عکس‌ها می‌توانند پی ببرند که از متمایز بودن استقبال می‌کنم.، اما این دو نقش وجوه مشترکی هم دارند. شکوه و غروری که در ارسلان میرزا قوانلو وجود دارد در چاوش هم هست. در سینما بازیگرانی داریم که از ترس اینکه تصویر مطلوبشان در ذهن مخاطب از بین نرود حاضر نیستند نقش شخصیت کتک خور را در فیلم‌ها داشته باشند. شما چنین تفکری ندارید؟ اگر نقشی مقابل این دو نقش پیشنهاد شود قبول می‌کنید.

اگر ندارد، حتماً همین کار را می‌کنم. ترجیحم این است که نقش‌های متفاوت بازی کنم؛ البته این را هم در نظر بگیرید که هر بازیگری ویژگی‌هایی دارد که به نقش منتقل می‌شود. ممکن است یک بازیگر جنس خاصی از شیطنت یا کاریزما داشته باشد که ناخودآگاه به نقش اضافه می‌شود. این‌هایی که گفتید ویژگی‌های شخصیتی من است و چیزی نیست که من برای شازده یا چاوش طراحی کرده باشم. در بازیگری یک بخش ویژگی‌های فیزیکال است که قابل تغییر نیست و یک بخش هم ابعاد روحی و روانی بازیگر است که به هر نقشی منتقل می‌شود و بخشی از نقش می‌شود، این ایراد نیست، ویژگی است. در ایران و جهان هم بازیگر‌های زیادی داریم که رگه‌هایی از کاراکترشان به نقش اضافه شده چرا که نمی‌شود صددرصد تبدیل به آدم دیگری شد، هر کس بخشی از خودش را وارد نقش می‌کند.

از دشواری‌های نقش چاوش و جذابیت نقش دو وجهی شیطان و فرشته بگویید؟
من نقش‌ها را در خودم پیدا می‌کنم و خیلی بیرون از قصه دنبال آن نمی‌گردم، چون معتقدم همه ما در خودمان هم فرشته داریم و هم دیو که می‌تواند در موقعیت‌های مختلف بروز کند البته از بیرون هم تأثیر می‌گیرم و سعی می‌کنم مدل بیرونی آدم‌هایی که وجود دارند را پیدا کنم. کاراکتری مثل چاوش سخت‌تر از کاراکتر‌های تک بعدی است که یا مثبت مطلقند یا منفی مطلق. تلاش کردم چاوش را طوری بازی کنم که تماشاگر تا لحظه آخر نتواند درباره این کاراکتر و خوب یا بد بودن او تصمیم بگیرد، چون اگر این تصمیم‌گیری در ذهن مخاطب زود اتفاق بیفتد کاراکتر باخته است. اگر مخاطب در همان دو سه قسمت اول متوجه شود که کاراکتر خوب مطلق یا بد مطلق است دیگر چیزی برای ارائه و کشف باقی نمی‌ماند. همیشه تلاش می‌کنم کاراکتر‌ها را روی لبه تیغ بازی کنم و تماشاگر تا لحظه آخر تکلیفش را با کاراکتر نداند، مثل زندگی عادی که همه ما یک لحظه‌هایی خوب هستیم و به همه کمک می‌کنیم، یک جا‌هایی عاشق می‌شویم و محبت می‌کنیم و یک وقت‌هایی هم حرف کسی را خریدار نیستیم و شاید در یک موقعیت حق‌خوری کنیم و به مرور زمان پی ببریم که زمانی در حق کسی ظلم کرده‌ایم و کاش فرصت جبران داشته باشیم. من چاوش را این‌طور می‌بینم.

یعنی برای رسیدن به این نقش الگوی ذهنی مشخصی نداشتید؟
الگوی ذهنی خودم! من به ذهن خودم مراجعه می‌کنم و سعی می‌کنم چاوش درونی خودم را پیدا کنم، آدمی که در وجود من است و می‌تواند در موقعیت خاص ظلم کند. سعی می‌کنم او را پیدا کنم. طبعاً برای بازی یک نقش شما باید فرم بیرونی این کاراکتر را جست وجو کنید و ببینید این آدم به لحاظ شغلی کجاست و چه کار می‌کند. طبعاً در هر صنف آدم‌ها بر اساس قواعد شغلی‌شان فیگور‌های خاصی دارند. آدمی که در میدان تره‌بار کار می‌کند یکسری ژست و قواعد خاص دارد.

راجع به همین وجه بیرونی نقش. در سینما و تلویزیون ما اغلب مرد‌هایی که در میدان تره‌بار کار می‌کنند را به همین شکل دیده‌ایم؛ کت روی دوش و سبیل و... از داریوش ارجمند فیلم «قربانی» تا داریوش ارجمند سریال «ستایش». آیا واقعاً تمام آن‌ها همین وجوه مشترک را دارند.

من کار دوستان را درباره این حرفه ندیده‌ام. میدان تره بار شبیه یک شهر است؛ برخی آدم‌ها همانجا ساکن هستند و زندگی می‌کنند. آنجا را که ببینید تمام تصور ذهنی که ساخته‌اید به هم می‌ریزد. هزاران تیپ با شکل‌های مختلف مشغول کار هستند، اما سؤال اینجاست که آیا باید واقعیت را نشان بدهیم؟ من خیلی اعتقاد ندارم که سینما و تلویزیون باید صرفاً نمایش واقعی زندگی باشد چرا که دیدنی نخواهد بود. تلاشم این بود که در چاوش جوهره‌ای از همه این آدم‌ها را نشان بدهم و نه فقط یک آدم را. وقتی درباره صنف صحبت می‌کنیم می‌توانیم یک فرد خاص را نشان بدهیم یا مجموعه‌ای از چیز‌هایی که در فرهنگ عامه در تصور مردم شکل گرفته و وجود دارد. اگر بخواهیم جور دیگری کار کنیم باید ببینیم این اثر چقدر ظرفیت دارد یا اساساً جا دارد که نوع دیگری به آن بپردازیم یا نه. اکثریت این طیف، شکل و مرام خاصی دارند و ما ترجیحمان این بود که چاوش همانی باشد که در ذهنیت مردم وجود دارد.

یکی از ویژگی‌های «برادر جان» که خیلی به چشم می‌آید و نسبت به دیگر ارکان سریال خودنمایی می‌کند دیالوگ‌نویسی سعید نعمت‌الله است که اگر چه حالا با توجه به تجربه‌های مختلفی که در تلویزیون داشته برای مخاطب جدی تلویزیون آشناست، اما همچنان متفاوت است. ادای دیالوگ‌های فاخر برایتان سخت نبود؟ خودتان با این جور دیالوگ‌ها راحت هستید؟

من یک عمر در تئاتر دیالوگ‌های شکسپیر را گفته‌ام پس هیچ نوع دیالوگی برایم سخت نیست، اما نکته مهم اینجاست که بازیگر باید بتواند خود را با ادبیات هر نقش تطبیق بدهد. بله برای من این نوع ادبیات تازگی داشت و چنین چیزی را تجربه نکرده بودم. در این میان آنچه اهمیت داشت این بود که بفهمم چطور این دیالوگ‌ها را بازی کنم. یک زمان شما با دیالوگ رئالیستی مطلق مواجه هستید که واقعی است شبیه آنچه در آثار رئالیسم اجتماعی سینمایی هم هست و مدل دیگر بازیگری را می‌طلبد، اما دیالوگ‌های سعید نعمت‌الله را نمی‌شود با آن استراتژی اجرا کرد. باید نوعی از لحن و اجرای خاص را اضافه کرد تا این دیالوگ‌ها زنده شود اگر نه تصنعی می‌شود. سعی کردم لحن خاصی برای این کاراکتر داشته باشم تا دیالوگ‌هایش زنده باشد و طبیعی جلوه کند.

یعنی قبول ندارید که این دیالوگ‎ها حس تصنعی بودن ایجاد می‌کند.
در مورد شخص خودم مردم باید نظر بدهند. تا امروز از کسی بازخورد منفی نگرفته‌ام، وقتی مردم با آن ارتباط برقرار کردند لابد طبیعی است؛ البته طبیعی بودن به معنای کپی از زندگی نیست. ممکن است برخی دچار این سوء‌تفاهم شوند که شما دقیقاً باید شبیه همان چیزی باشید که در زندگی واقعی می‌بینید. در خیلی از آثار سینمایی دنیا که رئالیستی نیستند نقش‌ها شبیه آدم‌هایی که اطرافمان وجود دارد نیست، مثل جانی دپ، چون استایل فیلم‌های تیم برتون واقعی نیست و یک جهان خیالی و سوررئالیستی است، ولی کاراکتر‌ها در آن جهان طبیعی و واقعی به نظر می‌رسند. در واقع مقصودم این است که یک کاراکتر باید در جهان خود فیلم طبیعی باشد و نه در مقایسه با جهان بیرون. ما در ایران نسبت به این قضیه کمی دچار سوء‌تفاهم شده‌ایم، چون اکثر کار‌هایی که تولید می‌شود رئالیستی و اجتماعی است فکر می‌کنیم فقط این الگو درست است در حالی که ما الگو‌های مختلفی در سینما داریم. در نهایت اینکه به اعتقاد من باید یک کاراکتر در داخل جهان درام طبیعی باشد و نه در مقایسه با جهان بیرون.

بله، ولی جهان سریال «برادر جان» خیلی تخیلی و دور از جهان مخاطب نیست، مخاطب اغلب با همین دست آدم‌ها مواجه است و با مشکلات آن‌ها دست به گریبان. تفاوتی بین فضای قصه و بیرون احساس نمی‌کند.

قطعاً تفاوت دارد. توجه کنید آدم‌ها در دنیای بیرون اینقدر با هم حرف نمی‌زنند. اگر دعوا دارند سلام، علیک و بعد همدیگر را می‌زنند. در این سریال حتی در صحنه‌هایی که چالش وجود دارد کاراکتر‌ها دیالوگ می‌گویند؛ پس این کار استایل و سبکی دارد که با جهان رئالیسم ممکن است تفاوت‌هایی داشته باشد. در واقع در این چالش شخصیت‌ها سعی می‌کنند در دنیای متن طبیعی باشند.
از این منظر متفاوت است، اما خب مخاطب این آدم‌ها و روابطشان و اتفاق‌هایی که با آن درگیر هستند را در دنیای اطراف خودش می‌بیند. منتهی نوع دیالوگ‌ها و تیپ‌سازی‌هاست که فضا را تصنعی کرده و در برخی موارد به کیفیت بازی بازیگران هم لطمه می‌زند.

در همه ژانر‌های فیلم‌ها ارتباطات، شبیه دنیای واقعی است، اما استایل هر کار متفاوت است. ممکن است یک درام در سکوت یا در دیالوگ‌های کم اتفاق بیفتد و یک درام دیگر در گفتگو‌های طولانی شکل بگیرد. به‌همین خاطر است که در دنیا اینقدر تفاوت ژانر و گونه وجود دارد. هیچ سریال و فیلمی شبیه دیگری نیست و هر مؤلفی شیوه خاص خودش را دارد. آن چیزی که برای بازیگر مهم است این است که خود را با شیوه‌های مختلف تطبیق بدهد و در یک فرم و مدل بازی نکند.

یکی از برگ‌های برنده سریال در همین حوزه علی نصیریان است. اگر چه اغلب بازیگران این سریال پشتوانه تئاتری دارند، اما حضور او متفاوت است و وزنه سنگینی برای کستینگ بازیگری ایجاده کرده. از همکاری با علی نصیریانی بگویید که پس از چندین دهه بازیگری اولین سیمرغ خود را از جشنواره دریافت کرده و پس از درگذشت عزت‌الله انتظامی، داوود رشیدی و جمشید مشایخی، نگاه تماشاگر بیش از گذشته به او متمرکز شده است.

علی نصیریان که نیاز به توصیف من ندارد و همه مردم به جایگاه و منزلت ایشان در بازیگری واقف هستند. ایشان تاریخ زنده بازیگری ایران و بسیار قابل احترام هستند. حضور در کنار ایشان برای هر بازیگری لذت‌بخش است، اما برای من بازیگر وقتی صحنه شروع می‌شود نباید تفاوتی وجود داشته باشد که بازیگر مقابلم کیست. منِ چاوش در مقابلم علی نصیریان را نمی‌بینم بلکه کریم بوستان را می‌بینم و بر اساس همان کنش پیش می‌روم در خارج صحنه، اما از حرفه‌ای‌گری در صحنه و رفتار ایشان بسیار آموختم. برای همه بازیگران «برادر جان» حضور علی نصیریان موهبت است البته بازیگر‌های خوب دیگری هم در این سریال حضور دارند مثل حسن پورشیرازی که بازیگر بسیار توانا و خوش سابقه‌ای است؛ از سابقه همکاری با بهرام بیضایی گرفته تا دیگران. ایشان در این کار مهره تأثیرگذار هستند و همچنین بازیگرانی که از نسل‌های مختلف حضور دارند، همگی کارشان درست است. در کنار این طیف از بازیگران کار کردن برای هر بازیگری ماراتن سختی است. سعی کردم با این سبک‌ها و شیوه‌های مختلف بازیگری خودم را تطبیق بدهم و توازن ایجاد کنم. کار کردن با این گروه خوب بازیگران بخصوص علی نصیریان لذت بخش بود.

نکته مهمی که در صحبت هایتان اشاره کردید قصه و ملودرام است که به نظر می‌رسد حلقه گمشده سریال‌سازی است. سریال‌هایی که در همین ایام پخش می‌شود هیچ‌کدام مخاطب را درگیر نمی‌کند.

چون از ادبیات جدا شده‌ایم، از داستان‌نویسی و رمان‌نویسی غافل شده‌ایم. ۷۰ درصد آثار موفق دنیا در حوزه تلویزیون، آثار اقتباسی هستند. همین الان سریال‌های روز موفق دنیا را که نام ببرید از هر ۴ سریال موفق حتماً سه تایشان اقتباس از رمان است. ادبیات سرمنشأ آثار نمایشی است و برای تولید آثار نمایشی موفق باید به ادبیات رجوع کنیم. اینکه قصه‌های مستقلی در ذهن بسازیم خیلی به ما کمک نمی‌کند، من اقتباس را چاره کار می‌دانم.

در واقع کار‌ها شبیه به هم و تکراری شده، بخصوص در سریال‌های مناسبتی که مخاطب از همان ابتدا پیش‌بینی می‌کند پایان این قصه هم مثل تمام کار‌های ماه رمضان است و سرنوشت شخصیت‌ها به نوعی ختم به خیر می‌شود. در «برادرجان» چطور؟ مخاطب با پایان متفاوتی مواجه خواهد بود یا نتیجه همان پایان آشنای سریال‌های ماه رمضان است.‌

نمی‌توانم قصه را لو بدهم. اما به نظرم راجع به همه چیز زود قضاوت می‌کنیم. باید صبوری و تحمل را نسبت به همه مسائل بیشتر کنیم. این عجول بودن و زود قضاوت کردن جالب نیست. صبر کنیم و ببینیم چه اتفاقی می‌افتد. بازخوردی که تا امروز از مخاطب دریافت کردیم گویای آن است که تعداد زیادی پیگیر سریال هستند این موضوع نشان می‌دهد که سریال در جذب مخاطب موفق بوده است.

همچنان درگیر تصویربرداری هستید یا اینکه فقط بخش تدوین و مراحل فنی باقی مانده است.

بله همچنان مشغول کار هستیم و تلاش می‌کنیم کار را به قسمت‌های پایانی برسانیم.

منبع: روزنامه ایران

انتهای پیام/

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: حاشیه هنرمندان خواندنی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۸۴۳۲۳۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!

سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد می‌کردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتا‌وانت ما شد. با آقا مجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم

 شهیدحاج مجید رمضان از شهدای به نام و شناخته شده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) است. این شهید بزرگوار پیش از شهادت به عنوان رئیس ستاد لشکر ۲۷ خدمت می‌کرد و از او و حسن خلقی که داشت، روایت‌های زیادی شده است. در گفتگو با سردار حاج‌رضا صادقی از همرزمان این شهید بزرگوار، خاطره‌ای جالب از او را تقدیم حضورتان می‌کنیم. 

 موضع حاج بابا

محرم سال ۱۳۶۱ در منطقه خیرناصرخوان یک موضع آتشبار داشتیم به نام موضع شهید حاج بابا. دو قبضه توپ ۱۰۵ از ارتش به صورت رابطه‌ای گرفته بودیم و بخشی از آتش پشتیبانی منطقه را تأمین می‌کردیم. شب عاشورا برادر مجید رمضان که مسئول ستاد لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) بود آمد با هم برویم موضع حاج بابا. من و حاج مجید از بچگی با هم رفیق بودیم. در دبیرستان باهم رشته راه و ساختمان می‌خواندیم. با هم می‌رفتیم شهر ری کارگری می‌کردیم و خلاصه از سال‌ها رفاقت و همراهی، کلی خاطره با هم داشتیم. 

 اروند قصرشیرین

برای رفتن به آتشبار نمی‌توانستیم از جاده اصلی تردد کنیم؛ لذا باید از رودخانه‌ای به نام اروند که در منطقه قصرشیرین بود عبور می‌کردیم. این رود اروند که من می‌گویم در قصرشیرین است. صرفاً تشابه اسمی با همان رودخانه معروف اروند دارد که عملیات والفجر ۸ با عبور رزمندگان از روی آن صورت گرفت. شاید خیلی‌ها ندانند که در قصرشیرین هم یک رودخانه اروند داریم و با شنیدن نامش به اشتباه بیفتند. 

به هرحال هوا تاریک شده بود که به رودخانه اروند رسیدیم. به خاطر بارندگی‌های چند روز قبل، سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد می‌کردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتا‌وانت ما شد. با آقامجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم و با برادر علی نورمحمدی که مسئول لجستیک ما بود تماس گرفتیم بیاید ما را بکسل کند و از رودخانه بیرون بکشد. 

 تویوتا مدل f ۲

برادر علی نورمحمدی یک تویوتا وانت مدل F ۲ قدیمی داشت که خیلی قوی بود. می‌توانست هر ماشینی را بکسل کند. حتی چند بار هم کامیون‌های زیل ارتش را که در رودخانه گیر کرده بودند با تویوتای خودش بکسل کرده و بیرون کشیده بود. وقتی با علی آقا تماس گرفتیم، نیم ساعت بعد خودش را با تویوتای قدرتمندش رساند. آمد و با کمی تقلا، ماشین ما را بکسل کرد و از رودخانه کشید بیرون. به خشکی که رسیدیم، مشکل روشن نشدن ماشین به قوت خودش باقی بود. شمع وایر و دلکو ماشین کاملاً خیس شده بود و هرکاری کردیم روشن نشد. برادر نورمحمدی ما را تا موضع شهید حاج بابا بکسل کرد و برد. 

 خاطره ناگفته

آن شب وقتی به موضع حاج بابا رسیدیم، دیدیم بچه‌های آتشبار آتشی روشن کرده‌اند. ما کنار آتش خودمان را گرم و لباس‌های‌مان را خشک کردیم. این قضیه گذشت و فقط من و شهیدمجید رمضان و برادر علی نورمحمدی از این واقعه خبر داشتیم. حاج مجید که در دفاع مقدس به شهادت رسید و حاج علی نورمحمدی هم که بعد از جنگ برگشت اصفهان. به نوعی خاطره آن شب و گیرکردن ما در وسط رودخانه و بکسل شدن‌مان توسط برادر نورمحمدی یک خاطره ناگفته باقی‌ماند. گذشت و جنگ به اتمام رسید. 

 رؤیای صادقه 

بعد از اتمام دفاع مقدس در دفتر مرحوم آیت‌الله غیوری در صفائیه شهر ری بودم. ایشان از علمای خیری بودند که شب‌ها بعد از نماز می‌نشستند و درخواست‌ها و مشکلات مردم را رفع و رجوع می‌کردند. من هم در خدمت حاج آقا بودم. نامه‌های مردم را می‌گرفتم، مشکلات‌شان را می‌شنیدم و به حاج آقا انتقال می‌دادم. یک روز آقایی آمد و گفت: برای پول پیش منزل مشکل دارم. حاج مجید گفت بیایم پیش شما بگویم: «به فلانی بگو حاج‌مجید گفت مشکل من را حل کنید.»

پرسیدم کدام حاج مجید؟ گفت: شهیدحاج مجید رمضان. گفتم خودت می‌گویی شهیدحاج مجید! شهید چطور گفت بیایی پیش من؟ 

آن برادر حرف عجیبی زد. گفت: من خودم از بچه‌های لشکر ۲۷ هستم. چند روز پیش رفتم قطعه ۲۶ بهشت‌زهرا (س) سر مزار حاج مجید. دلم بدجوری گرفته بود. صاحب خانه پول پیش بیشتری می‌خواست و من هم دستم بسته بود. شرمنده زن و بچه شده بودم. گفتم حاجی مشکل دارم، کمکم کن. همان شب حاجی آمد به خوابم، آدرس اینجا را داد و گفت برو پیش حاج صادقی و بگو حاج مجید گفته مشکل من را حل کن. نشان به آن نشان که شب عاشورا وسط رودخانه اروند ماشین گیر کرد و...

منبع: روزنامه جوان

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • تبریک تولد بهرام رادان به سبک محسن کیایی!
  • بشاگرد مدال افتخار ایران
  • تبریک تولد نوید محمدزاده به همسرش | عکس
  • لحظاتی تماشایی از نفس بازغی در پشت صحنه گناه فرشته (فیلم)
  • سیناپس «آپاراتچی» و «آسمان غرب» و فیلمنامه «یادآوری» کریستوفر نولان در شماره جدید فیلم نگار
  • لوپتگی حالا شیطان است؛ اسلوت بهترین شغل دنیا را می‌گیرد
  • نفس بازغی و شهاب حسینی در پشت صحنه گناه فرشته | ببینید
  • شایعه جنجالی درباره دستمزد شهاب حسینی در سریال گناه فرشته
  • بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!
  • آمریکا به معنای واقعی شیطان بزرگ است